به گزارش شهرآرانیوز؛ مرگ حمیدرضا صدر باعث شد دوستدارانش در شبکههای اجتماعی با نوشتن از او، سوگواری کنند و به خانواده و علاقهمندان این مرد دوست داشتنی تسلا بدهند. مهدی یزدانی خرم، نویسنده و روزنامه نگار شناخته شده، با انتشار تصویر خودش و صدر در صفحه شخصی اش نوشت: «همیشه، چون این عکس که دیگه فقط عکس نیست برای من به شما تکیه میزنم؛ که در تمام این سالها زده ام، که صدر بودید و در صدر و بر صدر نشستید. صدا بودید، صدایی که گفت «من حمیدرضا صدر هستم» و من از پشت گوشی قالب تهی کردم.
نویسنده رؤیاساز مجله فیلم؟ آن جستارنویس اعظم. دکتر نمیتوانم ذهنم را مرتب کنم. هی تصویرها درهم میپیچند. صدایتان و «اندوهـ ـتان که کمتر کسی عمقش را میدانست، چون همیشه سرشارِ شور بودید. اندوهِ زمانه. اندوه برای زیبایی و البته رنجِ مردمتان که... شما ۲ سال خودتان را برای رفتن آماده کردید. من حالا این را مینویسم، مرگ آگاهی تان جگر ما را سوزاند. وقتی تأکید میکردید که «زندگی مهدی. با تمام وجود. حظ ببر» و شما سرشار اندوه پایان این زندگی شدید و چشم در چشم مرگ دوختید و به سخره گرفتیدش.»
مجید اسلامی، منتقد مشهور سینما و سردبیر سابق مجله «هفت» که روزگاری حمیدرضا صدر در آن یکی از بهترین مطالبش را منتشر میکرد، درباره او نوشت: «حمید را با شوروشوقش به یاد میآورم و با وقار و شرافتی که کمیاب است؛ پرانرژی و کم طاقت، صریح و مؤدب و بی غرض، با شیوه حرف زدنی ویژه و به یادماندنی (با جملههای کوتاه و بریده و حرکت دست ها). سنت شکن بود و درعین حال اهل به جاآوردن آداب اجتماعی، خشمگین در قبال بی عدالتی و طرف دار جوان ها، بی عقده (صفتی بسیار کمیاب) و سخت کوش بود.
حضورش در تحریریه فیلم در سالهای دور برای ما جوان ترها غنیمتی بود. او برای همه دوستانش تکیه گاه بود که کم نبودند و بعدتر در مجله «هفت» چهرهای بی جایگزین بود، با حمایتی همه جانبه. او از مهمترین آدمهای زندگی من بود.
مریضی اش را از دور تعقیب کردم. مشابه مریضی برادرم بود و به خبرهای خوبی که گهگاه میرسید، خوش بین نبودم. این مسیر را میشناختم که پر از رنج و تلخ کامی بود و تجسم او (با آن همه کم طاقتی) در چنین مسیر دشواری دردناک بود.»
دکتر مصطفی جلالی فخر، منتقد سینما، هم که از دوستان و رفقای نزدیک حمیدرضا صدر بود، در یادداشتی درباره وضعیت تومور مغزی نوشت: «با اینکه از قبل خبر داشتیم این تومور لعنتی نه تنها بافتهای مغز عالی اش را به تسخیر درآوره بود، بلکه به جاهای دیگر هم چنگ انداخته بود و پزشکان قطع امید کرده بودند، فقط یک بار در یک نمایش خصوصی فیلم دیده بودمش. چنان دوستانه و پر از انرژی و عشق درباره کتاب فوتبالی اش گفت که دلم میخواست پس از این همه هیجانی که از او دریافت کرده بودم، در یک زمین فوتبال بدوم. همسرش هم کنارش بود و جوری حواسش به او بود که انگار میترسید از این همه بی قراری بلایی سرش بیاید و البته گاه با عشق، لبخند میزد، جوری که انگار داشت یک کودک بازیگوش را تماشا میکرد. گفتم جای شما در سینما خالی است. دوباره دستانش را به آن شکل جادویی حرکت داد و گفت سینما و فوتبال ۲ روی یک سکه اند. من برای هیچ کدام کم نمیگذارم.
حمیدرضا صدر شاهکار حافظه بود و کم نظیر. به یادداشتن این همه جزئیات دور و نزدیک، فراتر از حداکثر انتظار بود و چه بازی تلخی که سرطان بدقلق، همان جا را نشانه گرفت. جای او حتما تا همیشه در میان همه ما خالی است، اما در مرحله بعدی حیات، حتما حال خوبی دارد و چه بسا همان گونه که کیارستمی گفت، شاید الان خودش نمیداند که از مرز مرگ عبور کرده است و گمان میکند تمام آنچه در عمر زمینی اش گذشته، خوابی کوتاه بوده است.»
عباس یاری، دوست قدیمی و از بنیانگذاران مجله فیلم، که اولینبار خبر بیماری و اوضاع بحرانی حمیدرضا صدر را رسانهای کرد، با انتشار تصویری از جوانیهای او در صفحه شخصیاش نوشت: درست حدس زدید! خودشه! یکی از شیفتگان و عاشقان سینما و فوتبال. از عاشقان فیلم «هفت سامورایی» ساخته کارگردان جاودانه، آکرا کوروساوا. کسی که در هفته اول ازدواج، همسرش را به دیدن این فیلم میبرد، اما چنان شیفته «هفت سامورایی» است که نوعروس بینوا را میبرد ردیف جلوجلو روبهروی پرده مینشاند. در طول نمایش هم مژه بههم نمیزند. فیلم که تمام میشود با هیجان از همسرش میپرسد: «چطور بود؟» عروس خانم که هفته اول ازدواجش را با یک فیلم جنگی سیاهوسفید ژاپنی شروع کرده و این وضع چندان برایش خوشایند نبوده است، با بیحوصلگی میگوید: «کسالتبار!» این حرف چنان شوکی به رفیق ما میدهد که در یک سخنرانی محکم، شروع میکند به خواندن خطابهای طولانی درباره ویژگی فیلم!
همسرش میگوید: «من فقط یک شب آرام میخواستم، اما تو همهچیز را از دریچه فیلمها میبینی. فکر میکنی اگر کسی این فیلم را نپسندیده، جنایت کرده است!» و رفیق ما در جواب میگوید: «جنایت نکرده، اما گناه کرده است!» و شب با قهر زوج جوان به خاطرهای ماندگار، اما خواندنی تبدیل میشود. این حکایت جذاب و بامزه را باید در شماره مهرماه هفتادوهفت مجله فیلم، شماره ۲۲۵، بخوانید تا متوجه شوید نویسنده شاخص سینمای ایران و کارشناس توانای امروز فوتبال ما، دکتر حمیدرضا صدر، شیفتگیهایش به سینما را چگونه توصیف میکند. او را در دوران نامزدی شناختید؟
+ «تاریخ سیاسی سینمای ایران» بررسی سینمای معاصر از دریچه وقایع سیاسی
+ «تو در قاهره خواهی مرد» روایتی داستانی از زندگی محمدرضا شاه پهلوی در دهه ۴۰
+ «سیصد و بیست و پنج»: روایتی از زندگی و مرگ حسنعلی منصور، نخست وزیر ترورشده دهه چهل
+ «روزی روزگاری فوتبال»: از اولین کتابهای فوتبالی بازار نشر ما و درباره تاثیرات متقابل فوتبال و جامعه
+ «نیمکت داغ»: تک نگاریهایی درباره مربیان مشهور فوتبال و تغییرات تاکتیکهای بازی
+ «پسری روی سکوها»: وقایع نگاری چهار دهه فوتبال ایران
+ «پیراهنهای همیشه»: تک نگاریهایی درباره ستارههای فوتبال
+ «یونایتد نفرین شده»: ترجمه رمانی درباره برایان کلاف، مربی جنجالی لیدزیونایتد
+ «یه چیزی بگو»: ترجمه رمانی با موضوع تنهایی و رنج دختر نوجوانی که دیگران درکش نمیکنند.